باد ، آب ، باران

پر جنب و جوش مثل باد،زلال و شفاف چون آب،شاد و بازیگوش همچو باران ...با ما در کودکی سفر کن!

باد ، آب ، باران

پر جنب و جوش مثل باد،زلال و شفاف چون آب،شاد و بازیگوش همچو باران ...با ما در کودکی سفر کن!

حرف اول

اینجا قرار است دنیایی کودکانه باشد . اینجا خبری از درس و مشق و امتحان نیست . خبری از جنگ و ویرانگری و سلاح هسته ای ، فشار کاری ، نظریه و نظریه پردازی ، دروغ و زورگویی ، اینجا خبری از قانون و قاعده نیست. فقط و فقط به پشتی صندلی ات تکیه بده ، بخوان ، بشنو ، و اولین چیزی که به ذهنت رسید بنویس .اینجا دنیای توست !

.

.

.

وقتی کودک بودم نمی دانستم کودکی دوامی ندارد ... من بزرگ شدم و کودکیم جا ماند . صدای کودکی در گوش من نفیر می کشد ... ای بزرگ کوچک ، تو را می سرایم ، تو را می نویسم ، تو را در سفر باد ، در آینه آب  و در ترنم باران می خوانم . 

به جای سلام

همین که زمین می گردد ، همین که باد درختان را می رقصاند ، باران که پرندگان را می شوراند و گنجشکان که می خوانند ، خلاصه همه کائنات خدا که روی زمین بساط زندگی پهن کرده اند ، روزی چند بار به هم سلام می کنند . ما هم یکی از کائنات خدا که مثل سهراب ، صبح ها ، آسمان درون لیوانمان را سر می کشیم ،ظهرها مثل مولانا ، از میان بازار مسگرها رقص کنان می گذریم و شب ها مثل فروغ ، به مهمانی گنجشک ها می رویم و پرواز پرنده را به خاطر می سپاریم .
می خواهیم مثل نقاش ها ، کودکی را نقش بزنیم بر بوم ساعت ها . شاید هم همراه آواز قناری ، ترانه های کودکی سر دادیم . یا از پشت چشم های شیشه ای دوربین عکاسی ، شادی را شکار کردیم . کسی چه می داند سلام کائنات به همدیگر چگونه است؟ شاید ما هم روزی چند بار به هم سلام کردیم . پس سلام...!